نویسنده: سلیم الهلالی
مترجم: ابراهیم احمدی
مقدمه
ستایش خدای راست. او را میستاییم، از او کمک میجوییم، از او آمرزش میخواهیم و از شرارت خودمان و کارهای نادرستمان به خدا پناه میبریم. هر کس را خدا هدایت کند کسی او را گمراه نتواند کرد و کسی را که او گمراه کند، دیگر کسی او را هدایت نتواند کرد، و گواهی میدهم معبودی راستین جز الله یکتا و بیهمتا نیست و نیز گواهی میدهم که محمد، بنده و فرستاده خداست.
بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، سنت حضرت محمد(ص) است. و بدترین کارها، امور نوساخته (در دین) است. و هر امر نو ساختهای (در دین)، بدعت و هر بدعتی گمراهی است و هر نوع گمراهی به آتش دوزخ منتهی میگردد.
دانشمندان مسلمان از همان آغاز اسلام به خطر بزرگ بدعت پی برده و کتابهای ارزشمندی را در این زمینه به رشتهی تحریر در آوردهاند که تنها کسانی به ارزش آنها پی میبرند که در آنها غور کرده و عصارهی آنها را چشیده و علوم آنها را استنباط کرده و از سر چشمهی همیشه جوشان اصحاب رسول الله(ص) سیراب شده باشند.
من هم استخاره کردم که به اذن خدا کتاب کم حجم و پرفائدهای را بنویسم که برای طلاب علوم دینی به عنوان گزیدهای در موضوع بدعت و همچون مروارید گرانبهایی باشد که به آسانی به آن دسترسی پیدا بکنند و برای مؤمنان صادق و مخلصی که برای دین خدا کار کرده و از دستورات خدا و رسولش سرپیچی نمیکنند نقطهی اتاقی باشد که بر آن اجماع کنند و در نتیجه روابط دوستی آنان تقویت یابد و پایههای دعوتشان محکم شود. و آن را «بدعت و تأثیرناگوار آن بر جامعه» نامیدم تا کمکی باشد برای آنان جهت فهم نصوص قرآن و احادیث صحیح نبوی که در مورد مذمت بدعت و نهی از آن وارد شدهاند و دروازهی ورودی باشد برای کتابهای مطولی که در این زمینه نوشته شدهاند از قبیل:
1- الاعتصام: نوشتهی ابو اسحاق شاطبی.
2- البدع و الحوادث نوشتهی ابوبکر طرطوشی.
3- اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه اصحاب الحجیم: نوشتهی شیخ الاسلام ابوالعباس تقی الدین احمد بن تیمیه.
4- البدع و النهی عنها، نوشتهای ابن وضاح قرطبی.
5- الباعث علی انکار البدع و الحوادث، نوشتهی ابو شامه.
خداوند به همهی آنان رحم کند و ما را هم در بهشت برین به آنان ملحق نماید به همراه کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و اینان خوب رفیقانی هستند.
تعریف بدعت
1- بدعت در لغت به دو معنی به کار رفته است:
الف - به معنی چیزی که بدون نمونهی قبلی ساخته شده است. از همین معنی است فرمودهی خداوند متعال که میفرماید:
قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ (احقاف / 9)
«بگو: من نو ظهور پیامبران (نخستین فرد ایشان) نیستم».
یعنی من نخستین پیامبر نیستم که مبعوث شدهام بلکه قبل از من نیز پیامبران زیادی فرستاده شدهاند و من با فاصلهای بعد از آنها آمدهام. و به کسی که کاری بیسابقه و جدید و شگفت آور را انجام داده است، گفته میشود: «ابدع ابتدع و تبدع» یعنی چیز جدیدی را آورد. و از این معنی است فرمودهی خداوند متعال که میفرماید:
وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ (حدید / 27)
«و (پیروان عیسی) رهبانیتی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم».
از آنجایی که خداوند آسمانها و زمین را بدون نمونهی قبلی ساخته است، قرآن کریم ذات باری را این چنین توصیف کرده است:
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (بقره / 117)
«پدید آورندهی آسمانها و زمین اوست».
ب – به معنی رنج و خستگی. زمانی که شتر از روی لاغری، بیماری و یا خستگی در راه میخوابد، گفته میشود: «ابدعت الابل» گاهی هم واژهی «ابداع» تنها برای لنگیدن چهار پایان به کار میرود که گفته میشود: «ابدعت به راحلته» یعنی شترش لنگید.[1]
2- در واقع معنی دوم بدعت به معنی اول بر میگردد، چرا که «ابدعت الراحله» به این معنی است که شتر بدون خستگی قبلی دچار خستگی شد. ابن منظور هم در «لسان العرب» (ج 8، ص 8) به این معنی اشاره کرده و گفته است: «انگار توقف شتر از حرکتی که به آن عادت کرده است، به عنوان ابداع و ایجاد چیزی خارج از عادت شتر در نظر گرفته شده است. حدیث زیر نیز که امام مسلم روایت کرده است، به همین معنی به کار رفته است: «کیف اصنع بما ابدع علی منها». «اگر از (گلهی شتران) شتری از حرکت افتاد، با او چه کار کنم»؟
ابن اثیر نیز در کتاب «النهایه فی غریب الحدیث و الأثر» (ج 1، ص 107) به همین معنی اشاره کرده است.
3- از آنچه گذشت روشن میشود که واژهی «بدعه» مصدر نوعی از «ابتداع» و به معنی هر چیزی است که بدون الگو و نمونهی قبلی ایجاد شده باشد و برای خیر و شر به کار میرود[2]. ولی عرفاً بیشتر برای امور مذموم استعمال میشود.[3]
4- در مورد تعیین معنی شرعی بدعت اختلاف نظر وجود دارد، برخی آن را در مقابل سنت قرار داده و برخی هم آن را عام و شامل هر چیزی دانستهاند که بعد از عصر پیامبر(ص) به وجود آمده است، خواه آن چیز محمود و پسندیده باشد و یا مذموم و ناپسند. ولی بهترین، واضحترین، جامعترین و محکمترین تعریف برای بدعت این تعریف است که: بدعت عبارت است از ایجاد راه و روشی در دین (جهت دینداری) شبیه راه و روش شریعت و به قصد تقرب به خدا بدون این که دلیل شرعی و صحیحی بر صحت آن وجود داشته باشد.[4]
با قید «به قصد تقرب به خدا» بدعتهای دنیوی از قبیل ماشین، تفنگ، هواپیما تألیف کتاب و امثال اینها از تعریف بدعت خارج میشوند؛ چرا که اینها وسایل مشروعی هستند برای رسیدن به اهدافی که مشروعیت آنها به نص ثابت شده است. همان طور که گفته میشود: هر آن چیزی که واجب بدون آن تمام و کامل نشود، خود آن چیز هم واجب است. و در واقع همین بدعتهای دنیوی هستند که به احکام پنجگانه (ی واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح) تقسیم میشوند نه بدعتهای دینی آن طور که عز بن عبدالسلام گفته است.[5]
هر کس قابل به بدعت حسنه باشد، دست به تشریع زده است
تقسیم بدع به خوب و بد و به پسندیده و ناپسند تقسیمی است که هیچ گونه مستند شرعی ندارد. و چگونه میتواند مستند شرعی داشته باشد در حالی که با نص صریح قرآن و احادیث صحیح منافات دارد.
باید دانست که یکی از اصول دین که اعتقاد به آن واجب است و ایمان بدون آن صحیح نخواهد بود، این است که اسلام دینی (کامل) است که خداوند بنای آن را محکم و کامل کرده است. و مردم در قبال آن وظیفهای جز تطبیق و اجرا و گوش فرا دادن و اطاعت کردن از آن را ندارند و دلایل این امر، ظاهر و روشن است. خداوند لطیف خبیر میفرماید:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا (مائده / 3)
«امروز دینتان را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم».
بر پیامبر(ص) رحمت هم لازم بوده که رسالت خود را انجام دهد و اسلام را به صورت کامل و بدون نقص تبلیغ کند. و این کار را هم انجام داده است؛ چون اگر این کار را انجام نداده باشد در واقع رسالت خود را بجای نیاورده و پیامبر(ص) از چنین کاری به دور است. در واقع پیامبر(ص) زمانی با رضایت به جوار پروردگار خود منتقل شد و مورد رضایت او قرار گرفت که دین خدا کامل شده بود و نیازی به زیاد کردن چیزی در آن نبود و خدا و مؤمنان برای پیامبر(ص) بر این امر گواهی دادهاند و کافی است که خدا گواه باشد[6]. پیامبر(ص) فرموده است: «ما ترکت شیئاً مما امرکم الله به الا و قد امرتکم به، و لا شیئاً مما نهاکم عنه الا و قد نهیتکم عنه»[7]. «هر چیزی که خدا شما را به آن امر کرده است، من هم شما را به آن دستور دادهام و از هر چیزی که شما را نهی کرده، من هم شما را از آن نهی کردهام».
پیامبر(ص) هم چنین فرموده است: «انی ترکتکم علی مثل البیضاء، لیلها کنهارها، لایزیغ عنها بعدی الا هالک»[8]. «شما را بر آیینی روشن و واضح رها کردم که شب آن همچنین روز آن روشن (و مهتابی) است که بعد از من بجز شخص هلاک شده از آن منحرف نمیشود».
این امر چنان واضح است که دشمنان اسلام علیرغم میل خود بر آن گواهی داده و نتوانستهاند شگفتی و تحیر خود را از این نظام شامل و کامل ربانی پنهان کنند؛ نظامی که هر کار کوچک و بزرگی را در کتاب زندگی به حساب آورده و آن را به مسلمانان از روزی که متولد شدهاند تا روزی که پای در گور مینهند، یاد داده است. شخصی یهودی به سلمانt گفت: پیامبرتان همه چیز را به شما یاد داده است حتی (نحوهی) دستشویی رفتن و قضای حاجت را. سلمان گفت: بله، پیامبر ما را نهی کرده است از این که در هنگام قضای حاجت رو به قبله کنیم یا با دست راست خود را پاک کنیم و یا با کمتر از سه سنگ و یا با مدفوع حیوان و یا با استخوان خود را پاک نمائیم.[9]
تشریع و قانونگذاری، حق پروردگار جهانیان است و حق انسان نیست و اگر افزودن در اسلام جایز باشد، کم کردن نیز جایز است. از این روی پیامبر(ص) از افزودن در دین نهی کرده و (فرموده) است: «اذا حدثتکم حدیثاً فلا تزیدن علی»[10] «هر گاه سخنی به شما گفتم، چیزی بر آن نیفزایید»! چه خوب سروده است شاعر که گفته است:
بدین المسلمین، ان جاز زید
فجاز النقص ایضاً ان یکونا
کفی ذا القول قبحاً یا خلیلی
و لا یرضاه الا الجاهلون
«در دین مسلمانان اگر اضافه کردن جایز باشد، کم کردن هم باید جایز باشد، و این سخن زشتی است که بجز نادانان آن را نمیپسندند».
بنابراین شخص بدعتگذار در واقع با زبان حال یا مقال خود میگوید: شریعت کامل نشده و مطالبی از آن باقی مانده، که واجب یا مستحب است اضافه شوند؛ چون اگر معتقد به کمال همه جانبهی شریعت میبود، دست به بدعت و کم و زیاد کردن نمیزد. به اتفاق اهل سنت چنین شخصی در واقع از راه راست منحرف شده است.
شخص بدعتگذار هم چنین خود را به منزلهی شارع حکیم یعنی خدا قرار داده است. چون شاعر قوانینی را وضع کرده و مردم را به پیروی از آنها ملزم نموده است و این از ویژگیهای خداوند متعال است؛ چون تنها او در آنچه که بندگان با هم اختلاف میورزند داوری میکند. و اگر تشریع و قانونگذاری در حیطهی قدرت انسان قرار میگرفت، نه شریعتهایی نازل میشد و نه پیامبرانی مبعوث میگردیدند. و کسی که در دین بدعتگذاری کرده، در واقع خود را نظیر خدا قرار داده است؛ چرا که به همراه او دست به تشریع و قانونگذاری زده و بابی برای اختلاف باز کرده و ارادهی خدا مبنی بر حق تشریع و قانونگذاری به ذات او را رد کرده است.
سلف صالح هم این حقیقت را دریافتهاند، (امام) شافعیt گفته است: «هر کسی قایل به استحسان باشد در واقع دست به تشریع زده است». امام احمدt هم گفته است: «اصول سنت نزد ما عبارتاند از تمسک به آنچه که اصحاب رسول خدا(ص) بر آن بودهاند و پیروی کردن از آنان و ترک بدعتها و هر بدعتی گمراهی است». قبل از این دو هم امام مالک، امام دارالهجره و امام علم و هدایت گفته است: هر کس در اسلام بدعتی بگذارد و آن را لازم و خوب ببیند، در واقع گمان کرده است که حضرت محمد(ص) به رسالتش خیانت نموده؛ چون خداوند متعال میفرماید:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا (مائده / 3)
«امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم».
پس هر چه در آن روز جزو دین نبوده است، امروز هم جزو دین نخواهد بود».
قایلین به حسن بدعت مستحق چنین حکم زشتی شدهاند و جایگاهشان جهنم است که بد جایگاهی است؛ چون در مواردی که سنت خدا جاری بوده و نیازی به کار آنان نبوده، دست به بدعتگذاری زده و حکم خدا را رد کردهاند؛ چون تنها کسی میتواند بانی سنت باشد که از خطا و لغزش [در امان باشد]. و نیز بخاطر این که چنین اشخاصی راضی نشدهاند به آنچه که سلف صالح برای خود پسندیدهاند در حالی که آنان از روی علم و بصیرت از بدعتگذاری خودداری کرده و توان بیشتری برای کشف امور داشته و در نتیجه دارای فضل بیشتری بودهاند و آنان به اندازهای کافی و روان در این زمینه سخن گفتهاند (و نیازی به بدعتگذاری نیست)، و راهشان چنان روشن و آشکار است که سالکان را ارشاد مینماید.
شخص بدعتگذار از راه تحسین و تقبیح عقلی وارد شده است در حالی که عقل هیچ گونه استقلالی از خود ندارد بلکه مبتنی بر اصلی سابق است؛ مثلاً در امور شرعی عقل بدون وحی نمیتواند کاری بکند و در امور دنیوی هم نیازمند اطلاعات قبلی و تجربیات است. این موضوع را در کتاب «القرآن یتحدی» به تفصیل شرح دادهام.
هر بدعتی گمراهی است
ای سالک راه هدایت؛ بدان که هر بدعتی گمراهی است؛ چرا که احادیث صحیح زیر به صراحت این موضوع را بیان میکنند:
از جابر بن عبداللهt روایت شده که گفت: پیامبر(ص) برای مردم خطبه میخواند و بعد از حمد و ستایش شایستهی خداوند میفرمود: «من یهده الله فلا مضل له، و من یضلل فلا هادی له، و خیر الحدیث کتاب الله عزوجل، و خیر الهدی هدی محمد(ص)، و شر الامور محدثاتها، و کل محدثه بدعه»[11] «هر کس خدا او را هدایت کند، گمراهی کنندهای برای او نخواهد بود، و هر کس خدا او را گمراه کند، هدایتگری برای او نخواهد بود. و بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، سنت محمد(ص) است، و بدترین کارها، امور نوساخته (در دین) است و هر امر نوساختهای (در دین) بدعت است».
از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت شده که پیامبر(ص) فرموده است: «لکل عمل شره، و لکل شره فتره، فمن کانت فترته الی سنتی فقد اهتدی، و من کانت فترته الی غیر ذلک هلک»[12] «در هر عملی نشاط و حرصی وجود دارد و به دنبال هر نشاط و حرصی سستی و آرامشی وجود دارد، پس هر کس آرامش و سستیاش به سوی سنت من باشد، هدایت یافته و هر کس آرامش و سستیاش به سوی غیر سنت من باد هلاک شده است».
از عایشه رضی الله عنها روایت شده که پیامبر(ص) فرمود: «من احدث فی امرنا ما لیس منه فهو رد»[13]. «هر کس چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست، مردود است و از او پذیرفته نمیشود».
در روایتی دیگر آمده است: «من عمل عملاً لیس علیه امرنا فهو رد»[14]. «هر کس کاری کند که مطابق دین و سنت ما نباشد، مردود است.
لفظ «کل بدعه ضلاله» که در حدیث عرباض بن ساریه و جار بن عبدالله آمده عام است؛ چون لفظ «کل» از صیغههای عموم است و مخصصی هم در اینجا ندارد. حافظ (ابن حجر) در کتاب «فتح الباری» گفته است: این جمله با مفهوم منطوق خود یک قاعدهی کلی شرعی است که به منطوق آن این چنین استدلال میشود که این امر بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و جزو شرع نیست، چون شرع همهاش هدایت است. پس اگر چنانچه ثابت شد که حکم مذکور بدعت است، دو مقدمه صحت پیدا میکنند و نتیجهی مطلوب به دست میآید.[15]
اما حدیث عبدالله بن عمرو و عایشه رضی الله عنهما جزو جوامع حکم و میزانی برای اعمال ظاهری به حساب میآیند که براساس آن هیچ عملی از انسان مسلمان پذیرفته نمیشود مگر این که دو شرط زیر را داشته باشد:
1- عمل باید همچون زر ناب فقط برای خدا باشد؛ چرا که خداوند میفرماید:
فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (کهف / 110)
«پس هر کس به دیدار پروردگار خویش امیدوار است، باید کار شایسته انجام دهد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».
2- عمل باید با سنت نبوی مطابقت داشته باشد. و این شرط به وضوح از حدیث عایشه رضی الله عنها استنباط میشود. علما در مورد این حدیث دو نظر ابراز داشتهاند: سادهترین آنها شر و شیرینترین آنها تلخ است. یکی این که براساس این حدیث هر عملی که مطابق سنت نبوی نباشد مردود است و خداوند ارزشی برای ان قایل نبوده و آن را همچون خاکستری پراکنده قرار میدهد. دوم این که منظور از این حدیث این است که شخص بدعتگذار در واقع امر خدا را رد کرده است؛ چون خود را نظیر خدای احکم الحاکمین قرار داده و بدون اجازهی خدا چیزهایی را در این دین وضع کرده است. و این مطلب را قبلاً به تفصیل بیان کردیم.
از آنچه گذشت هر خردمندی در مییابد که تقسیم بدعت به حسنه و قبیحه، تقسیمی ناعادلانه است بلکه این تقسیم خود نوعی بدعت و گمراهی است و از بدترین انواع بدعت است؛ چرا که تمام دلایلی که در رد بدعت آمدهاند، همه عام و مطلق هستند و هیچ استثنایی در آنها روی نداده است و در اصول فقه مقرر گردیده است که هر قاعدهی کلی شرعی و هر دلیل کلی شرعی اگر در موارد زیادی تکرار شود و به عنوان گواهی بر معانی اصولی یا فرعی آورده شود و با وجود تکرار و اعادهی آن هیچ تقیید و تخصیصی در آن روی ندهد، بر عموم خود باقی میماند و به مقتضای عموم لفظ آن عمل میشود. مانند قول خداوند متعال که میفرماید:
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (انعام، اسراء، فاطر، زمر / 164، 15، 18، 7)
«و هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد».
این جمله در آیات متعددی از سورههای انعام، اسراء (فاطر) و زمر تکرار شده است.
هر بدعتی گمراهی است اگر چه مردم آن را خوب ببینند
اهل علم از اصحاب و تابعین و کسانی از ائمهی مسلمانان که به دنبال آنان آمده و به خیر و خوبی آنان گواهی داده شده و در قرون مفضله [قرن صحابه، تابعین، تابعین تابعین] زندگی میکردهاند، اتفاق نظر دارند بر نکوهش و تقبیح بدعت و فرار از آن و از کسی که آثاری از بدعت بر او مشاهده میشود. و در این راه هیچ گونه تردیدی به خود راه ندادهاند که ذیلاً به برخی از اقوال مستند و صحیح و نمونههایی از افعال زنده و صریح آنان اشاره میکنیم: اگر بخواهیم نمونههایی از طبقهی اصحاب را ذکر کنیم، با مواردی روبرو میشویم که قلب انسان مسلمان را مطمئن و نظر بدعت گذاران را باطل میکنند و حقایق را برای انسان روشن میگردانند. عبدالله بن مسعودt گفته است: «اتبعوا و لا تبتدعوا فقد کفیتم». «(از سنت نبوی) پیروی نمایید و بدعتگذاری نکنید که سنت، شما را کفایت میکند».[16]
عبدالله بن عمر رضی الله عنهما گفته است: «کل بدعة ضلالة و ان رآها الناس حسنة». «هر بدعتی گمراهی است اگر چه مردم آن را خوب ببینند»[17]. اگر به افعال صحابه بنگریم آن را موافق اقوالشان خواهیم دید: «ما قبل از نماز صبح بر در عبدالله بن مسعود مینشستیم، وقتی که بیرون میآمد، با او به مسجد میرفتیم. ابو موسی اشعری پیش ما آمد و گفت: آیا هنوز ابو عبدالرحمن (عبدالله بن مسعود) بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه. پس با ما نشست تا این که (عبدالله بن مسعود) بیرون آمد. وقتی که بیرون آمد، همهی ما برخاستیم و با او رفتیم. ابو موسی اشعری گفت: ای ابو عبدالرحمن! چند لحظهی پیش چیزی را در مسجد دیدم که آن را نپسندیدم ولی به حمد و سپاس خدا چیزی جز خیر و نیکی ندیدم. ابو عبدالرحمن گفت: آن چه بود؟ گفت: اگر زنده بمانی خواهید دید. گفت: مردم را در مسجد دیدم که حلقهایی را تشکیل داده بودند و منتظر نماز بودند. در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزههایی در دست داشت و میگفت: صد بار تکبر بگویید، و مردم صد بار تکبیر میگفتند: میگفت: صد بار تسبیح بگویید، و مردم صد بار تسبیح میگفتند. (ابو عبدالرحمن) گفت: به آنها چه گفتی؟ (ابو موسی اشعری) گفت: به آنها چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن) گفت: چرا به آنان دستور ندادی که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمیشوند؟ سپس (ابو عبدالرحمن) به راه افتاد و ما هم با او به راه افتادیم تا این که به یکی از این حلقهها رسید و توقف کرد و گفت: این چه چیزی است که من میبینم شما انجام میدهید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! اینها سنگریزههایی هستند که با آنها تکبیر و تهلیل و تسبیحهایمان را میشماریم. (ابو عبدالرحمن) گفت: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین میکنم که هیچ یک از حسناتتان ضایع نمیشود. وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است. هنوز اصحاب پیامبر(ص) در میان شما وجود دارند و لباسهای پیامبر فرسوده نشده و ظرفهایشان شکسته نشدهاند (که شما دست به چنین کارهایی میزنید). قسم به ذاتی که جان من در دست اوست یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد برگزیدهاید و یا این که دری را برای گمراهی باز کردهاید. گفتند: ای ابو عبدالرحمن! به خدا قسم بجز خیر و نیکی قصد دیگر نداشتهایم. (ابو عبدالرحمن) گفت: چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی میکنند ولی بدان نمیرسند، رسول خدا(ص) به ما گفته است: «ان قوماً یقرؤون القرآن لا یجاوز تراقیهم». «مردمانی هستند که قرآن را میخوانند ولی از حلقشان تجاوز نمیکند».
به خدا قسم میخورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید. سپس (ابو عبدالرحمن) از آنان روی گردانید و رفت. عمرو بن سلمه گفته است: اکثر اهل این حلقهها را دیدیم که در جنگ نهروان به همراه خوارج علیه ما میجنگیدند».[18]
این روایت در بر گیرندهی اصول و قواعد بزرگی به شرح زیر است که تنها کسانی که از سنت پیامبر(ص) پیروی کرده و از دستورات خدا و رسولش سرپیچی نمیکنند از آن آگاهی مییابند:
1- کسی که غایت و هدف را تشریع کرده، وسیله را فراموش نکرده است؛ مثلاً وقتی که خدا «ذکر» را تشریع کرده وسیلهی آن را فراموش نکرده است. پیامبر(ص) با (بندهای) دست راست خود تسبیحات را حساب میکرد و میگفت: این (بند)ها در روز قیامت گواهی میدهند.
2- بدعت اضافی گمراهی است، و آن بدعتی است که اصل آن مستند به دلیلی است ولی کیفیت و روش آن غیر مستند است. این نوع بدعت را بدعت اضافی نامیدهاند، چون نه به طور کامل مخالف سنت است و نه به طور کامل با آن موافقت دارد.
مردمانی که در مسجد با سنگریزه ذکر را شمارش میکردند مرتکب کفر نشده بودند و کار منکری را هم انجام نداده بودند، بلکه ذکر خدا را میکردند و این با نص (قرآن و سنت) امر مشروعی است ولی از آنان با کیفیت و روشی که پیامبر(ص) برای این امر وضع کرده بود مخالفت کردند و در نتیجه اصحاب، آنان را از این امر منع کردند و به آنان دستور دادند که گناهان خود را بشمارند.
3- خداوند متعال تنها با روشهایی پرستش میشود که خود آنها را تشریع کرده است نه از روی هوا و عادتها و بدعتها.
4- بدعت، سنت را از بین میبرد. آن افراد بدعت گذار، روشی را برای ذکر اختراع کرده بودند که از رسول خدا(ص) روایت نشده بود و با این کار سنت پیامبر(ص) را از بین برند. و این اصل است که سلف صالح آن را فهمیده و به یقین دریافتهاند که بدعت و سنت با هم جمع نمیشوند. تابعی گرانقدر، حسان بن عطیهt گفته است: «ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم، الا نزع من سنتهم مثلها». «هر ملتی که بدعتی را در این خود ایجاد کنند، سنتی همانند آن از آنان گرفته میشود».[19]
5- بدعت باعث نابودی میشود چرا که بدعت منجر به ترک سنت میشود و این گمراهی بزرگی است. صحابی (پیامبر(ص)) عبدالله بن مسعودt گفته است: «و لو ترکتم سنة نبیکم للضللتم». «اگر سنت پیامبرتان را رها کنید، گمراه میشوید».[20]
و اگر امتی گمراه شود نابود میشود. و به همین علت بود که عبدالله بن مسعود به آن حلقههای ذکر گفت: وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است».!
فهم این صحابی (گرانقدر) دارای اهمیت خاصی است که از سیاق روایت فهمیده میشود؛ چون ابو موسی اشعریt حلقههای ذکر را از کارشان منع نکرد بلکه منتظر نظر و دستور عبدالله بن مسعود ماند و این کار را از روی تعارف و تمایل به عبدالله بن مسعود انجام نداد بلکه آن را به تبعیت از رسول خدا(ص) انجام داد.
6- بدعت پیک کفر است؛ چرا که شخص بدعتگذار در واقع خود را قانونگذار و نظیر خدا قرار داده و خواسته است که احکام احکم الحاکمین را از سر بگیرد و پنداشته است که وی بر آیینی بهتر از آیین حضرت محمد(ص) است.
7- بدعتها باب اختلاف که باب گمراهی است را باز میکنند. و هر کس بنیانگذار سنت بدی در اسلام باشد گناه آن و گناه هر کس که بدان عمل کند تا روز قیامت بر عهدهی وی خواهد بود بدون این که از گناه آنان چیزی کم شود؛ چون کسی که مردم را به شر و بی راهنمایی میکند، همانند انجام دهندهی آن است.
8- کم اهمیت جلوه دادن بدعتها منجر به فسق و نافرمانی میشود؛ مثلاً همان افرادی که در حلقههای ذکر مرتکب بدعت شدند، بعدها در جنگ نهروان بر علیه اصحاب پیامبر(ص) و سر کردهی آنها امیر المؤمنین علیt بود جنگ کردند و در نهایت امیر المؤمنین علیt آنان را ریشه کن کرد.
یکی از علمای اسلامی به نام حسن بن علی بربهاری از یاران امام احمد بن حنبلt گفته است: «از بدعتهای کوچک بپرهیز که بدعت کوچک به بدعتهای بزرگ تبدیل میشوند. و هر بدعتی که در این امت به وجود آمده است، در ابتدا کوچک و شبیه حق بوده و شخص بدعتگذار فریفتهی آن شده و بعداً نتوانسته است از آن بیرون بیاید و در نتیجه بدعت بزرگ شده و به دین شخص بدعتگذار تبدیل شده است و بدین ترتیب شخص بدعتگذار با راه راست مخالفت کرده و از اسلام خارج شده است. پس از هر کس بویژه هم عصرانت سخنی را شنیدی، عجله به خرج نده و بدان عمل نکن تا نپرسی که آیا یکی از اصحاب پیامبر(ص) یا یکی از علما در این زمینه سخنی گفته است یا نه. پس اگر اثری از آنان را دیدی به آن تمسک کن و گرنه از آن بگذر تا وارد آتش جهنم نشوی».[21]
9- اعمال نیک به نیات نیک بستگی دارد ولی نیت نیک هیچ باطلی را به حق تبدیل نمیکند؛ چون نیت به تنهایی برای تصحیح عمل کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید آن عمل مطابق با شریعت هم باشد.[22]
10- زیادهروی در کار نیک خوب نیست بلکه بد است. و این، امری است که در هر چیزی مشاهده میشود؛ چون هر چیزی که از حد خود گذشت به ضد خود تبدیل میشود؛ مثلاً شجاعت اگر از حد خود بگذرد به بیباکی و بیپروایی و اگر از حد خود کمتر شود به ترس تبدیل میشود. هم چنین کرم و بخشش اگر از حد خود بگذرد به اسراف و تبذیر تبدیل میشود و اگر از حد (متعارف) خود کمتر شود، بخل و خست به حساب میآید. پس بهترین کارها حد متوسط آنها است.
عبدالله بن مسعود تنها صحابی پیامبر(ص) نبوده که بدعتها را انکار کرده و با آنها به مبارزه برخواسته است؛ بلکه عبدالله بن عمر رضی الله عنهما هم از سختگیرترین افراد در انکار بدعتها و قطع ارتباط با بدعتگذاران بوده است. او از مردی که عطسه کرده بود، شنید که گفت: «الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله»، پس عبدالله بن عمر رضی الله عنهما به او گفت: «ما هکذا علمنا رسول الله(ص) بل قال: اذا عطس احدکم فلیحمدالله، و لم یقل: و لیصل علی رسول الله» پیامبر(ص) این چنین به ما یاد نداده است بلکه فرموده است: «هر گاه یکی از شما عطسه کرد، حمد و ستایش خدای را بجای بیاورد و بگوید الحمدلله و نفرموده که بر رسول خدا هم صلوات بفرستید».[23]
از سالم روایت شده که گفت: «با (عبدالله) ابن عمر رضی الله عنهما در مسجد نشسته بودم که مردی شامی آمد و از او دربارهی حج تمتع سؤال کرد. ابن عمر گفت: کار خوبی است. (مرد شامی) گفت: ولی پدر شما از آن نهی میکرد. (ابن عمر رضی الله عنهما) گفت: وای بر تو! آیا اگر پدر من از آن نهی کرده است در حالی که رسول خدا(ص) آن را انجام داده و به آن دستور داده است، به گفتهی پدر من عمل میکنی یا به دستور رسول خدا(ص) (مرد شامی) گفت: به دستور رسول خدا(ص) عمل میکنم. (ابن عمر رضی الله عنهما) گفت: پس بلند شو و برو»![24]
نمونههایی که بیان شد فوائد زیر را در بر دارد:
1- اصحاب پیامبر(ص) هر گونه مخالفت با سنت صحیح پیامبر(ص) را رد کرده چه بسا ایشان سختگیری زیاد میکردند هر چند مخالفان سنت، پدران، فرزندان و علمایشان بوده باشند.
2- بدعت تَرکی گمراهی است. بدعت ترکی آن است که انجام دادن عملی مستند به دلیل شرعی باشد ولی به منظور دینداری یا به منظور چیزی شبیه دینداری ترک شود؛ مانند متصوفه که ازدواج را ترک کرده و دست به اخته کردن خود زدند. و این خود نوعی گمراهی است؛ چرا که خداوند متعال میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (87) وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (مائده / 87-88)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکی که خدا برای شما حلال کرده است بر خود حرام نکنید و تجاوز ننمایید؛ چرا که به راستی خدا متجاوزان را دوست نمیدارد. و از نعمتهای حلال و پاکی که خدا به شما داده است بخورید و تقوای خدایی پیشه کنید که شما بدو ایمان دارید».
موضوع آیه راجع معنایی است و آن حرام کردن چیزهای پاکی که خداوند از روی دینداری حلال کرده است. و خداوند از این کار نهی کرده و آن را تعدی و تجاوز به حساب آورده است؛ چرا که این کار تجاوز به حق خدا در اختصاص تشریع و قانون گذاری به وی است و خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. علاوه بر این خداوند در آیهی بعدی بر مباح بودن استفاه از روزی پاکی که به آنان داده تأکید کرده و فرموده است: «و کلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا» سپس آنان را به تقوا سفارش کرده است و این دلالت میکند بر این که حرام کردن آنچه که خدا حلال کرده است به هر شکلی که باشد خارج از دایرهی تقوا است. از این روی هنگامی که گروهی سه نفره به خانهی پیامبر(ص) آمد و از عبادت او سؤال کردند و عبادات خود را در مقابل آن کم شمردند (و تصمیم گرفتند که همواره روزه باشند، و شب زندهداری کنند و ازدواج ننمایند) پیامبر(ص) در پاسخشان فرمود: «.... اما ان اعلمکم بالله، و اتقاکم لله أنا»[25] «... همانا عالمترین شما به خدا و با تقواترین شما من هستم».
اگر اصحاب پیامبر(ص) چنین سخنان گهرباری را از خود بجای گذاشتهاند که به دلها نفوذ کرده و آنها را زنده میگرداند. بعد از آنها هم مردانی بودهاند که با بصیرت و بینش خود به حق رسیده و سخنانی شبیه سخنان اصحاب پیامبر(ص) را از خود بر جای گذاشتهاند؛ چرا که در مسیر آنان حرکت کرده و از آثار آنان پیروی نمودهاند و در مورد آنان میتوان گفت که همهی آنان خواهان حق بودهاند.
قبلاً به برخی از سخنان تابعین اشاره کردیم و در اینجا به نمونهی دیگری از موضعگیریهای روشنگرایانهی آنان اشاره میکنیم.
مردی نزد امام مالک آمد و گفت: ای ابو عبدالله! از کجا احرام ببندم؟ (امام مالک) گفت: از ذوالحلیفه، جایی که پیامبر(ص) احرام بسته است. (آن مرد) گفت: میخواهم از مسجد و از کنار قبر احرام ببندم (امام مالک) گفت: این کار را نکن؛ چون میترسم دچار فتنه شوی. (آن مرد) گفت: چه فتنهای در این کار است؟ فقط چند میل را بر مسافت محل بستن احرام افزودهام. (امام مالک) گفت: چه فتنهای بزرگتر از این است که میپنداری به فضیلتی دست یافتهای که پیامبر(ص) از آن باز مانده است. در مورد مخالفت با فرمان خداوند، قرآن میفرماید: [26]
فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (نور / 63)
«آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید بترسند از این که فتنه و بلائی گریبانگیرشان گردد و یا این که به عذاب دردناکی دچار شوند».
ادامه دارد....
نظرات